خسته ام اینقدر دلگیرم از خودم و زندگی که می خوام بمیرم.
چقدر عصاب خوردی,چقدر درگیری, چقدر قرص, چقدر دعوا, خدایا شکرت ولی دیگه به نظرت بس نیست.
اره صلاح و مصلحت دسته تو و تو می دونی چی برام خوبه و چی بد ولی یه کم هم به خواسته و احساس منم توجه کنی بد نیست ها
همیشه یاد گرفتم به ساز دنیا و زندگی و ادما برقصم, همیشه ادم خوبه قصه من بودم و سختی هارو من کشیدم یاد گرفتم شکایت نکنم.
در جواب خوبی هام بدی دیدم و خودم رو دلداری دادم که پیش خدا گم نمی شه بذارو بگذری.
همیشه من پیاده بودم و بقیه سواره گفتم اشکال نداره خداخواسته بذار اونا بتازن
خدایا دیگه از خستگیام خسته شدم خدااااااااااااااااااا
بازم می گم توکل به تو ولی من هم می خوام بد باشم منم دلم می خواد وقتی سرم داد می زنن داد بزنم نه مث یه موش برم توی سوراخ که وای اگه داد بزنم بی احترامی میشه
دیگه نمی خوام بقیه ازم راضی باشن می خوام یکم به خودم فکر کنم مردم از بس گفتم اول بقیه بعد من. چرا همش من باید به فکر این باشم که وای کاری نکنم که ازم ناراحت نشن بقیه .
چرا اونا نباید به فکر شادی و غم و ناراحت شدن من باشن .
خدایا کمکم کن که در این گرگ بازار گرگ نشم مث بقیه. اگه قرارم ندی, اگه ارومم نکنی,اگه جونمو نگیری اگه شرایط همینجوری پیش بره خدایا نمی دونم چی میشه(خودکشی) ...
خدایا دیگه از خستگیام خسته شدم ....
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-❊ ❋ ╰☆╮ ✡ ❂ -‘๑’-
ϰ-†нêmê§ |